اونجایی که با شیطنت رو پارکتا سُر میخورم، بیهوا دستامو دورش حلقه میکنم و از پشت بغلش میکنم، که حتی چونمم نمیرسه تا بزارم رو شونش و بی توجه به اینکه داره چایی میریزه بچه گربه میشم .....
اونجا خود لحظه حال ِ که ذهنم از هر فکری بلنک ِ ....
.
بعدش که زیر دوش آب وقتی چشمامو بستم، دست کردم تو موهام، به خودم میگم میشه هیچ موقع نیاد روزی که نتونم این شامپو رو بزنم؟
پرسه تا حوالی زندگی...
برچسب : نویسنده : galexiia بازدید : 10